تو مملکتی که «پژمان جمشیدی» داره سریال بازی میکنه، «رضا گلزار» خواننده شده، «بهرام رادان» مشعل المپیکو حمل میکنه
«عباس جدیدی» تو مجلسه
چرا انتظار دارین منِ مهندس عمران، کارگر نباشم؟!
تو مملکتی که «پژمان جمشیدی» داره سریال بازی میکنه، «رضا گلزار» خواننده شده، «بهرام رادان» مشعل المپیکو حمل میکنه
«عباس جدیدی» تو مجلسه
چرا انتظار دارین منِ مهندس عمران، کارگر نباشم؟!
احساس میکنم زیادی کس میگم، نه؟
من معمولا خیلی بددهنم، سعیم رو میکنم حداقل از چند کلمه خاص استفاده کنم که حداقل برای طرف مقابلم عادی بشه
اینجام که زیادی دری وری میگم
ولی خب فقط همینطوری میتونم خودمو خالی کنم
شایدم از بیکاریه و میخوام یه کاری کرده باشم
هنوز خودمم دلیلشو نمیدونم :(
به خیال خودم داشتم بازنشسته میشدما
ولی باز نذاشتن
الان همه بچهها منو با همین بازنشستگیام میشناسن :))))))
خلاصه نمیدونم چرا دست از سرم برنمیدارن
اون از ناین، اینم از لیل...
میخوام یه مدت تفریح کنم
کلا جوونی نکردم
ولی خب نمیذارن که. حداقل آخر ماه چیزی برام بمونه باز یه چیزی
زندگی پر از مشکلاته، یه کار خوب با درآمد خوب که نداشتم باشم به گام
یکی امروز بهم گفت چرا دوست دختر نداری؟
اینقدر تابلوئه؟
نمیدونم شاید از بیعرضگیم باشه
شایدم از اینکه حوصلشو ندارم
البته آره، قبلا از بیعرضگیم بود، ولی الان واقعا حال هیچیو ندارم
فقط کار کار کار
امروز متوجه شدم یکی که باهاش حرف نزدم یه اسی برام فرستاده
البته انگار خیلی وقت پیش فرستاده بود. منم که اس نمیخونم کلاً ولی یکی بهم گفتش
نمیدونستم چی بگم، حرفی نداشتم واقعاً
تازگیا متوجه شدم خیلی بیاحساسم انگار :)
انگار کلاً این چیزا تخمم نیست
شاید واسه این باشه که این حسی که باید داشته باشم رو تاحالا تجربه نکردم
کم کم حس میکنم باید اسم بلاگمو هم تغییر بدم، زیادی تابلوئه
کلی کار سرم ریخته
نمیدونم با این گشادیم چطوری جمع و جورشون کنم
اینطوری نبودما، ولی دیوونه شدم
خسته میشم، هر روز نصف روزت رو فقط به بقیه جواب بدی خسته کنندهست
ناامیدم میشی
ایول
600 تا ترجمه دارم انگار
آمارش رو خیلی وقت بود حواسم نبود
But, hey... I'm tired
اینجا خلوت خوبیه
خیلیا میان و میرن ولی کاری به کارت ندارن، نمیشناسنت
قضاوتت نمیکنن، گیر نمیدن بهت
بعضی وقتها حتی کلی آدم هم دور و برت باشه، بازم تنهایی
یه حسی بهم میگه هیچوقت از تنهایی در نمیام :) البته خوبه، راضیم